علم و تاریخ

من این وبلاگ رو برای حمایت از تمام علاقه مندان به علم و تاریخ درست کرده ام.

علم و تاریخ

من این وبلاگ رو برای حمایت از تمام علاقه مندان به علم و تاریخ درست کرده ام.

چرندیات و گزافه گویی های هرودوت و دیگر مورخان یونان باستان

چرندیات و گزافه گویی های هرودوت و دیگر مورخان یونان باستان

هرودوت

هرودوت

امپراطور ناپلئون می گفت…
(( در مورد جزئیات پر زرق و برق پیروزی های یونان و شکست های دشمنان بی حد و حصرشان نباید از یاد برد که این فقط خود یونانیان هستند که این حرف ها را می زنند و حال آنکه این سخنان بیهوده ، بی معنا و گزافه اند و این که هیچ وقایع نامه ایرانی نگارش نیافته بوده است تا از طریق یک بحث نقیض بر داوری های ما صحه بگذارد…))

(خاطرات سنت هلن-ناپلئون بناپارت)

ناپلئون

ناپلئون


بیست و پنج قرن است که همگان می دانندکه یونانی قدیمی( هرودوت) بیهوده و گزافه گو وحتی دروغگو و بی اعتقاد است و تمام نوشته های اوگزافه و چرند و پرند است و به این ترتیب به کمک نمونه های دقیق نشان می دهیم که تواریخ هرودوت و نوشته های کتسیاس خیلی بیشتر از آنکه حاوی حقایق تاریخی باشند، آکنده از افسانه های برساخته و دروغین است. همگان می دانند که این هرودوت همان کسی است که در کتاب تواریخ خود نوشته است:
…در این منطقه بیابانی و درون این ریگستان ها (هندوستان) مورچه هایی پیدا می شوند به قد و قواره سگ و در هر حال بزرگتر از روباه که در واقع می توان آنها را در اقامتگاه پادشاه ایران دید…!!!

تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۲

و همچنین هرودوت نوشته است:
…هر یک از پاهای عقب شتر متشکل از ۲ ران و ۲ زانو است…!!!

تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۳

و همچنین نوشته است:
…همه هندی هایی که از آنان حرف زدم در ملاء عام و در برابر چشم دیگران با هم آمیزش می کنند…منی مرد هندی سفید نیست بلکه مثل رنگ پوستش سیاه است…!!!

تواریخ هرودوت-کتاب سوم-بند ۱۰۱

و حالا به افسانه های مضحک کتسیاس گوش فرا دهیم:
…کتسیاس مورخ چشمه ای را وصف کرده است که هر سال پر از طلای مذاب می شود و هر سال صد کوزه از آن پر می کنند… او همچنین از آهنی که در ته چشمه یافت می شود صحبت کرده است.کتسیاس ادعا می کند که دو شمشیر داشته است که از این فلز ساخته شده بوده اند…

در مورد این شمشیر می گوید اگر آن را به زمین بزنند ،سیل ، تگرگ ، رگبار و طوفان را متوقف می کند…!!! کتسیاس حتی ادعا می کند که خشایارشا دو بار در مقابل چشمان او این کار را کرده است…!!! کتسیاس گزارش کرده است که در مرکز هندوستان انسان های سیاهپوستی یافت می شوند که آنان را کوتوله می نامند اما آلت تناسلی آنها چندان دراز است که تا قوزک پایشان آویزان است…!!!
حال خود داوری کنید که نوشته های هرودوت و کتسیاس و دیگر مورخان یونان چقدر ارزشمند هستند؟؟؟

کسی که تاریخ یونان را می داند ، این را هم باید بداند که آتن ، اسپارت و تب آنقدر که یار و همبسته شوش و سارد و امپراطوری پارس بودند با هم به همبستگی نرسیدند. بروید و تاریخ جنگ های پلوپونز نوشته توسیدید را بخوانید و ببینید آتنی ها و اسپارتی ها که هم میهن هم بودند چگونه همدیگر را با نفرت تمام قتل عام می کردند.

کسی که تاریخ یونان را خوانده است این را نیز باید بداند که آن بیزاری و کینه یونان نسبت به شاه بزرگ و کشور او ، از آن نفرت و کینه ای که آتنی ها و اسپارتیان نسبت به هم داشتند خیلی خیلی کمتر و ناچیز تر بود.کسی که تاریخ یونان را می خواند باید یداند که در جایی و تا زمانی که منافع ، جاه طلبی ، خیانت و نابکاری چند تن از سرکردگان یونان ، یونانیان را بر علیه پارس ها بر نینگیخته بود ، یونانیان ایونی و اهالی جزیره های یونانی تبار در زیر پرچم و در سایه فرمانروایان شوش بسی خوشبخت تر و آزاد تر بودند و این ها حقیقت هایی هستند که تنها زمانی نمود می کنند که آدمی خود را از قید جانبداری و تبلیغات آتنی رها کند و با حقیقت روبرو شود. هر گاه ادمی توانست از قید و بند افسانه ها و داستان های دروغ هرودوت و کتسیاس و ایسوکراتس آزاد شود می تواند به حقیقت تاریخی دست یابد.

اینان کسانی هستند که هم نبرد پلوپونز را دیده اند و هم صلح نیکیاس را ، هم شاهد نابودی سپاه آتن در برابر سیراکوز بوده اند و هم اتحاد اسپارت با ایران را دیده اند. هم تسلیم شدن آتن و صلح آنتالکیداس را درک کرده اند و هم صلح فیلوکرات و شکست خرونیا را ، بی آنکه هرگز درس های تاریخ را درک کنند. بد اقبالی و عیب کار در این است که اینها چیزی از تاریخ نفهمیده اند… بدرود. 

 

با سپاس فراوان از سایت پارسیان دژ

شعری برای آرش قهرمان

شعری برای آرش قهرمان

برف می بارید…، در کنار شعله آتش
قصه می گوید برای بچه های عمو نوروز
گفته بودم زندگی زیباست!
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
کودکانم!… داستان ما ز آرش بود
او به جان! خدمتگزار باغ آتش بود
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
ترس بود و بالهای مرگ
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
آسمان اشک ها پر بار…
مرزها را پرواز تیری می دهد سامان
گر به نزدیکی فرود اید
خانه هامان تنگ !
آرزومان کور !
ور بپرد دور
تا کجا ؟ تا چند ؟….
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟
… منمآ…رش…
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده
مجوییدم نسب…
فرزند رنج وکار…
گریزان چون شهاب از شب
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش هم پشتم
کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شهاب تیز رو تیرم
درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود…
که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود
به صبح راستین سوگند!
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد…
زمین می داند این را آسمان ها نیز
نه ترسی در سرم نه در دلم باک است…
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
نظر افکند آرش سوی شهر آرام
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
سرود بی کلامی با غمی جانکاه
کدامین نغمه می ریزد
کدام آهنگ ایا می تواند ساخت….
……
… آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر وتوران باز نامیدند…. 

 

با سپاس فراوان از سایت پارسیان دژ

بهرام چوبین قهرمانی که با دوازده هزار نفر سپاه سی صد هزار نفری خاقان را شکست داد

بهرام چوبین قهرمانی که با دوازده هزار نفر سپاه سی صد هزار نفری خاقان را شکست داد

بهرام چوبین فرزند بهرام گشنسب از یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانیان و مردی از اهل ری بود و به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به این نام معروف شد.

در زمان او که مصادف با ۵۸۸ میلادی بود لشگریان خاقان به خام ایران حمله ور شدند و طبری نوشته که سپاه هفتاد هزار نفری ایران که در مرزهای استان خراسان امروزی بودند به سرعت تار و مار شدند.در برخی از منابع از خاقان به عنوان امپراتور چین و در برخی از منابع به عنوان رئیس اقوام ترکی که در بالای ایران اقامت داشتند یاد می شود.


در آن زمان ارتشیان خاقان سی صد هزار نفر بودند و ارتش ایران ۵۰۰ هزار نفر بهرام ۱۲ هزار نفر از ارتشیان ایران را برای مقابله با خاقان بر گزید که در برخی از متون ذکر شده که هر کدام از آنها برای حمل لوازم مورد نیاز سه اسب داشتند.بهرام برای مبارزه با خاقان از تیسفون به اهوزا و از آنجا از به یزد می رود و بعد از جمعاوری سپاهیانش برای اینکه خاقان متوجه ماجرا نشود از راه کرویر به خراسان می رود.

در هنگام جنگ بهرام سربازان خود را جمع می کرد و برای آنان از اهمیت وطن پرستی صحبت می کرد.

قبل از این جنگ بهرام در هنگام بازدید از بادکوبه که متوجه قدرت اشتعالی نفت شده بود دستور داد مهندسان سپاهش سلاحی شبیه به راکت های امروز درست کنند.این سلاح بروی قاطر نصب می شد و پنج نفر مسئول حمل و به کار بردن آن بودند و با کشیدن پرتاب می شد.

این جنگ در تاریخ جنگهای جهان نوعی جنگ بی نظیر بود زیرا بهرام با نبوغی که داشت موفق به ساختن نوعی موشک جنگی می شود و نخستین کسی بود که در طول تاریخ از این سلاح استفاده کرد وقتی که که ارایش جنگی سپاه خاقان به هم خورد بهرام به اسبهای خود دستور می دهد که با کمان های نفت آلود بطرف چشمهای فیلهای سپاه خاقات تیر اندازی کنند و فیل ها در آن موقع از کنترل سربازان خاقان خارج می شوند و سپاهیان خاقان را تار و مار می کنند خاقان که انتظار حمله مستقیم به سپاهش را نداشت فرار می کند و در این جنگ فرزندش را از دست می دهد.و بهرام با یک سپاه اندک ۱۲ هزار نفری که میانگین سنی آنها ۳۰ تا ۴۰ سال بود سپاه عظیم خاقان را شکست می دهد.

پس از نشستن خسرو پرویز به تخت پادشاهی بهرام با خسرو پرویز دچار تقابل شد در این مورد دو نظریه مطرح است که نظریه اول می گوید بهرام وقتی در یکی از جنگ ها در مقابل روم ناکام می ماند هرمز برای او یک لباس زنانه می فرستد و بهرام از خشم این عمل دست به شورش  می زند نظریه دوم می گوید که بهرام که شنیده بود خسروپرویز بر علیه پدرش هرمز کودتا کرده بر علیه او قیام می کند.

تصویر سکه ضرب شده منقش به چهره بهرام چوبین

تصویر سکه ضرب شده منقش به چهره بهرام چوبین 

خسرو پرویز نیز که توانایی مقابله با بهرام را نداشت و از او شکست خورده بود به امپراتوری روم شرقی پناهنده می شود و با دختر پادشاه آنجا ازدواج می کند و از او طلب کمک می کند.خسرو پرویز با سپاهی که بیزانس موریکیوس امپراتور روم در اختیارش می گذارد به ایران حمله می کند و در ناحیه آذربایجان با بهرام در گیر می شود و بهرام چوبین را شکست می دهد.

پس از این شکست بهرام به خاقان شرقی ترک که با خاقانی که به ایران حمله کرده جنگ داشته پناهنده می شود اماخسرو پرویز با ارسال هدایایی برای خاتون همسر خاقان او را تحریک به کشتن بهرام ی کند بعد از مرگ بهرام خاقان ترک از گردیه خواهر بهرام خواستگاری کرد ولی او نپذیرفت و دستور بازگشت سپاهیان بهرام را به ایران داد.روم شرقی نیز در ازای کمک به خسرو پرویز بخش بزرگ ارمنستان، گرجستان ، و بعضی شهر های مسیحی نشین میانرودان چون آمیدا و نصیبین را دریافت نمود.

 

تنگ بهرام چوبین تنگه‌ای کم عرض و مرتفع با موقعیت استراتژیک در دامنه کبیرکوه و در مجاورت روستای شیخمکان در ضلع غربی مسیر جاده دره شهر- پلدختر از توابع شهرستان دره شهر می‌باشد.این تنگه با آثار باقیمانده از دیوار و دژهای نظامی به بهرام چوبین ار ژنرال‌های دوره ساسانی منسوب است، و مکانی بوده برای پناه گرفتن بهرام چوبین در زمان شورش علیه خسرو پرویز از آن استفاده می کرده است.

با سپاس فراوان از سایت پارسیان دژ

سندی تازه کشف شده بر بزرگی، خشایار شا بزرگ

سندی تازه کشف شده بر بزرگی، خشایار شا بزرگ

خشابارشا بزرگ

خشابارشا بزرگ

همانطور که میدانید پارسیان دژ به طور معمول به کشف آثار باستانی نمی پردازد ولی از این خبر نمی توان به راحتی گذشت!

و این بار سندی ارزشمند، کتیبه خشایارشا بزرگ در تبریز رونمایی شده است که بسیاری را شگفت زده کرده.

این کتیبه پیرور دستگیری سارقان آثار باستانی کشف شده.

بعضی این منشور را دومین نمونه از منشور حقوق بشر ایرانیان نام نهادن وبعضی ها هم جواب غیر مستقیم خشایارشا بزرگ به سازندگان فیلم ۳۰۰!

 این کتیبه با پرداختن به مسائل اجتماعی و حقوق بشر ،پیام‌آور صلح و نوع دوستی ایرانیان است که سندی دیگر بر عظمت تمدن پیشرفته ایرانان وبه خصوص هخامنشیان است.

کتیبه نویافته خشایارشای بزرگ، بار دیگر بر سیاست آبادگری و مردم دوستی هخامنشیان تأکید می کند. پیش از این منابع و شواهد زیادی حاکی از آبادگری و احترام به مردمان در این دوره بوده اند، اما در این سند خیلی آشکار این موضوع از زبان شاهنشاه گفته می شود.

کتیبه خشایارشا بزرگ

کتیبه خشایارشا بزرگ

ترجمه کتیبه:

۱- {خدای بزرگ است} اهورامزدا که بزرگترین

۲- خدایان {است} که این بوم را آفرید

۳- که آن آسمان را آفرید که مردم را

۴- ،۵- آفرید، که شادی را برای مردم آفرید

۵-،۶- که خشایارشا را شاه کرد

۶-، ۷- یک شاه از بسیاری

۷-،۸- یک فرمانروا از بسیاری

۸-،۹- گوید خشایارشا شاه

۹-،۱۰- هنگامی که شادی مردم سرزمین من را ببینی

۱۰-،۱۱- بر تو آشکار خواهد شد

۱۱-،۱۲- که من آنان را خوشنود کردم

۱۲- پیش از من داریوش

۱۳- شاه که پدر من بود او به خواست

۱۴- اهورامزدا مردم بسیاری را

۱۵- خشنود کرد اهورامزدا

۱۶- ….. با {دیگر} خدایان شهریاری مرا

۱۷- و آنچه را کردم/

ترجمه روانتر:

{خدای بزرگ است} اهورامزدا که بزرگ‌ترین خدایان {است} که این بوم را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را آفرید که شادی را برای مردم آفرید که خشایارشا را شاه کرد یک شاه از بسیاری یک فرمانروا از بسیاری گوید خشایارشا شاه هنگامی که شادی مردم سرزمین من را ببینی بر تو آشکار خواهد شد که من آنان را خشنود کردم پیش از من داریوش شاه که پدر من بود او به خواست اهورامزدا مردم بسیاری را خشنود کرد اهورامزدا…… با {دیگر} خدایان شهریاری مرا و آنچه را کردم.

بخش نخست این کتیبه در دیگر کتیبه های هخامنشی، از جمله در کتیبه های داریوش بزرگ هم دیده می شود؛ نکته ای که از این بخش می توان دریافت کرد این است که «شاه شاهان» نام خود را پس از نام خدای بزرگ و مردم می آورد.

در این سند نویافته توجه ویژه به مردم آشکار تر می شود چرا که شادی مردم و خشنودی آنها، بسیار با اهمیت ترسیم شده است، به طوری که موضوع اصلی این کتیبه شادی و خشنودی مردمان است.

و اینست عظمت ایران و ایرانی

با سپاس بسیار از آقای مجید خالقیان و با سپاس فراوان از سایت پارسیان دژ

شب یلدا

شب یلدا

تعریف شب یلدا  وتاثیر آن بر اروپاییان (کریسمس) 

آیا میدانستید درخت کریسمس از درخت یلدا گرفته شده؟

 

شب یلدا شب اول زمستان و درازترین شب سال است. و فردای آن با دمیدن خورشید، روزها بزرگ تر شده و تابش نور ایزدی افزونی می یابد. این بود که ایرانیان باستان، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می خواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا می کردند.

این جشن در ماه پارسی «دی» قرار دارد که نام آفریننده در زمان قبل از زرتشتیان بوده است که بعدها او به نام آفریننده نور معروف شد،همان که در زبان انگلیسی “day”خوانده میشود.

برای دیدن ادامه به ادامه نوشتار مراجعه کنید

یلدا و جشنهای مربوطه که در این شب برگزار می شود،یک سنت باستانی است.یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میتراییسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند.یلدا روز تولد میترا یا مهر است.این جشن به اندازه زمانی که مردم فصول را تعیین کردند کهن است.
نور،روز و روشنایی خورشید،نشانه هایی از آفریدگار بود در حالی که شب ،تاریکی و سرما نشانه هایی از اهریمن. مشاهده تغییرات مداوم شب و روز مردم را به این باور رسانده بود که شب و روز یا روشنایی و تاریکی در یک جنگ همیشگی به سر می برند.

روزهای بلندتر روزهای پیروزی روشنایی بود درحالی که روزهای کوتاه تر نشانه ای از غلبه تاریکی. برای در امان بودن از خطر اهریمن،در این شب همه دور هم جمع می شدند و با برافروختن آتش از آفریدگار طلب برکت می کردند.

 

یکی از محققان دانشگاه بالتیمور در معرفی شب یلدا می نویسد: یلدا یک جشن است. با اینکه سال نو پارسی در مارس آغاز می شود، اما در این روز برای گرامیداشت طولانی ترین شب سال افراد دورهم جمع می شوند. این سنت از زمان زرتشت پیامبر بر جای مانده است. هر چند که در طول قرن ها بسیاری از جشن های زرتشتیان تغییر کرده و در حال حاضر ۳۰۰ هزار زرتشتی که در هند و ایران زندگی می کنند برخی از جشن های زرتشتیان را برگزار می کنند. یکی از محققان زرتشتی در شب یلدا خطاب به مدعوین گفت: چقدر از مردم حاضر در اینجا درخت کریسمس را آماده کرده اند؟ تعدادی دست بالا رفت. سپس پرسید چند تن درخت یلدا را تزیین کرده اند، مدعوین متعجب شدند برخی خندیدند. این محقق با تندی گفت این چیزی است که شما باید داشته باشید: «درخت یلدا». زیرا درخت کریسمس از درخت یلدا گرفته شده است.

وی سپس ادامه داد که در دوران پارس باستان در شب یلدا درخت سبزی را تزیین می کردند که نشانه سبزی همیشگی باشد. یعنی روز تولد خورشید. دختران جوان آرزو می کردند و لباس های بافته شده از نقره را به دور درخت می بستند تا به خواسته خود برسند اما این رسم آرام آرام تغییر کرد.زیرا مسیحیان و پاپ لئو در قرن چهارم برای از بین بردن این سنت تلاش کردند و سرانجام پیروز شدند.همزمانی تولد مسیح با شب یلدا سبب شد که این دو جشن با هم برگزار شود ولی به تدریج با تغییر مداوم تاریخ، زمان آن تغییرکرد. در قرن هیجدم «لوتران» آلمانی با اقتباس از درخت یلدای پارسیان درخت کریسمس را به جمع تزیینات شب تولد مسیح آورد.با رواج اسلام در ایران، زرتشتیان مدت ها در خفا مراسم خود را برگزار می کردند تا حدی که بسیاری از سنت ها به دلیل مخفی شدن این جشن منسوخ شد و در بسیاری از نقاط مانند پاکستان و هند این رسم بسیار کم رنگ شده اما در ایران هنوز پا برجاست.به قولی شب یلدا زمان تولد مهر یا میترا است. طرفداران قوم آریا در ایران وهند و اروپا این شب را با کمی تغییرات در سنت ها جشن می گیرند. درابتدای شب اقوام و گروه های مختلف مردم گردهم جمع می شوند با روشن کردن آتش میوه های فصل زمستان و میوه هایی را که در طول تابستان خشک کرده اند می خورند و دعا می کنند و شعر می خوانند. 

ظاهرا پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال بعد از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زادروز عیسی پذیرفت، زیرا، موقع تولد او دقیقا معلوم نبود. ازین روست که تا امروز بابانوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگار مهری هاست،

 

جالب این است که یلدا کلمه ایست سریانی به معنای تولد و به گفته ابوریحان آن را شب زادن ترجمه کرده اند.

 

همچنین گفته میشود وقتی میتراییسم از تمدن ایران باستان در جهان گسترش یافت،در روم وبسیاری از کشورهای اروپایی ،روز۲۱ دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته میشد.ولی پس از قرن چهارم A.D در پی اشتباهات محاسباتی این روز به ۲۵ دسامبر انتقال یافت و در آن زمان مسیحیان روز ژانویه را روز تولد مسیح جشن می گرفتند.اما با گسترش مسیحیت در آن زمان به دلیل اینکه نمی توانستند مردم را از برپاداشتن این جشن منع کنند بنابراین روز کریسمس را به روز ۲۵ دسامبر جابه جا کردند.

 

این گوشه ای از تاثیر فرهنگ ایرانیان بر اروپا بود حال ما به عنوان وارثان این تمدن کهن برای شناخت و شناساندن و پیدا کردن دیگر تاثیرات این فرهنگ چه کاری انجام دادیم پاسخ به این سوال را به اندیشه توانای خواننده ایرانی می سپارم.


باسپاس فراوان از سایت پارسیان دژ